به گزارش ایکنا، نود و چهارمین شماره فصلنامه علمی پژوهشی «ذهن» به صاحب امتیازی و مدیرمسئولی آیتالله علیاکبر رشاد منتشر شد.
عناوین مقالات این شماره بدین قرار است: «مبانی معناشناختی تعین معنای متن از دیدگاه جان سرل و شهید صدر»، «نقد تاریخمندی ذاتی فهم با محوریت آیات قرآن»، «تحلیل شکاف تبینی در رویکرد حسی حرکتی و فضای کاری عصبی»، «جهتداری معرفتشناختی و مبانی آن؛ معرفی و نقد دیدگاه فرهنگستان علوم اسلامی»، «ابطال پی پدیدارگرایی در نظریه دوگانه انگاری ویژگی»، «طرحواره های تصویری و نقش آن در شکلگیری شبکه شعاعی مطالعه موردی ماده «دبر» در قرآن کریم».
در طلیعه مقاله «مبانی معناشناختی تعین معنای متن از دیدگاه جان سرل و شهید صدر» آمده است: «تعین معنای متن یکی از مسائل مهم فلسفه زبان معاصر است. هرمنوتیک فلسفی در پاسخ به این مسئله، قائل به عدم تعین معنای متن شده است. عدم تعین معنای متن هسته مرکزی معناشناسیهای جدید و حاکی از نوعی عدم قطعیت در فلسفه معاصر است. این مقاله میکوشد تا این مسئله را به دو سنت فلسفه تحلیلی زبان متعارف به نمایندگی جان سرل و علم اصول فقه به نمایندگی شهید سید محمد باقر صدر عرضه کند. جان سرل، با تکیه بر مبانی همچون: افعال گفتاری، حیث التفاتی فردی و حیث التفاتی جمعی و مبتنی بر قواعد قوام بخش اجتماعی معنای متن را متعین میداند. از سوی دیگر شهید صدر نیز با تکیه بر مبانی همچون: قرن اکید و تعین دورنی معنا، تعین استعمالی معنا، تعین مبتنی بر ظهور معنا، تعین سیستمی و اجتماعی معنا، معنای حاصله از متن را متعین میداند. از این رو در این مقاله کوشیدهایم ضمن مقایسه دیدگاه این دو فیلسوف معاصر، نقاط اشتراک و افتراق معناشناختی دو متفکر را مورد بررسی قرار داده و راه را برای شکلگیری دانشهای میان رشتهای میان فلسفه تحلیلی و علم اصول فقه بگشاییم.»
در چکیده مقاله «نقد تاریخمندی ذاتی فهم با محوریت آیات قرآن» میخوانیم: «هرمنوتیک فلسفی مدعی است فهم به جهات مختلف زائیده شرایط تاریخی و لزوما متأثر از آن است و با تغییر آن شرایط فهم هم متغیر و متناسب با شرایط جدید شکل میگیرد؛ به اعتقاد گادامر فهم تابع حیثیتهای مختلف تاریخی است، مثل افق معنایی مفسر، پیشفرضهای او، شرایط و سئوالات فعلی او و به گفته هیدگر، تابع پیشداشتها، پیشدیدها و پیش فهمها است که همه حیث وجودی انساناند. این حیثیتها هستند که مشخص میکنند انسان چگونه بفهمد؛ اینها قالب اصلی فهمهای بعدی هستند و خود نیز حالت سیالیت و تأثر از شرایط و اوضاع و احوال تاریخی را دارند؛ فهم همواره حاصل امتزاج افقهای تاریخی ودر نتیجه مقتضی تولید معنای جدید است نه بازتولید معنای مراد مؤلف؛ از همین رو امکان رسیدن به مر مراد مؤلف وجود ندارد. حیثیتهای فوق الذکر و عوامل دخالتکننده در فهم خود قابل ملاحظه و مطالعه استقلالی نیستند. در مقاله حاضر سعی بر این است که به این موضوع پرداخته شود. دقت و تدبر در آیات نشانگر آن است که دلالت دستههای مختلف آیات مستقلا یا با افزودن برخی ملاحظات عقلی، با دیدگاه تاریخمندی ذاتی فهم توافق ندارد بلکه خلاف آن قابل اصطیاد از آیات است.»
در طلیعه مقاله «تحلیل شکاف تبینی در رویکرد حسی حرکتی و فضای کاری عصبی» آمده است: «یکی از رویکردهایی که مدعی پاسخگویی به مساله آگاهی است رویکرد فضای کاری عصبی است که تلاش میکند با بررسی دقیق بر روی ساختارهای همبستههای عصبی به ما بگوید کدام فعالیتهای نورونی با آگاهی همبستهاند. در مقابل تئوری حسی حرکتی ایدهای است که بیان میکند درک آگاهانه به واسطه بازنمودهای ذهنی یا کارکردهای محاسباتی مغز ایجاد نمیشود؛ بلکه بواسطه تعامل مستقیم با محیط حاصل میشود. در واقع عوامل ادراکی به شکلی منفعلانه واجد تجربیاتشان از دنیا نمیشوند. تجربه کردن اتفاقی نیست که در ما رخ بدهد بلکه آن چیزی است که ما انجام میدهیم. ما بر اثر کنشگری با جهان خارجی ضوابط حاکم بر جهان را بواسطه بدنی که در موقعیت خاصی است، کشف میکنیم. هم رویکرد حسی حرکتی و هم رویکرد فضای کاری عصبی مدعی پاسخگویی به شکاف تبینی در مساله آگاهی هستند. برخی نیز تلاش میکنند با تلفیق این دو دیدگاه به این چالش پاسخ دهند. در اینجا نشان داده میشود نه تنها تئوری حسی حرکتی به تنهایی قادر به حل شکاف تبینی نیست، توسل به فضای کاری عصبی نیز راه حل مناسبی برای این چالش نخواهد بود.»
انتهای پیام