به گزارش ایکنا، کرسی علمی ترویجی «سیر تطور هویتیابی شیعیان تا پایان مکتب شیعی بغداد» با سخنرانی عبدالمجید مبلغی؛ استاد پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی 18 شهریور در سازمان سمت برگزار شد که گزیده مباحث آن را در ادامه میخوانید؛
هدف این پژوهش توضیح چگونگی شکلگیری گفتمانهای شیعه در عصر شیعه نخستین است. روششناسی که به کار بردم تبارشناسی فوکو است. شاید سوال شود چرا باید از این روششناسی استفاده کنیم؟ آیا بهتر نیست به جای در افتادن با مدعیات فکری فوکو، از روششناسی سادهتری بهره بگیریم؟ پاسخ بنده این است؛ رویکرد تبارشناسانه امکانی به پژوهش ما میبخشد که در نبود آن، به شدت از آن امکان بیبهره خواهیم بود.
ما میتوانیم دو جور به تاریخ نگاه بیندازیم. یک نگاه خطی مبتنی بر حوادث و سوانح است که در تاریخنگاری مرسوم دیده شده است. رویکرد دوم تاریخنگاری مبتنی بر تاریخ اندیشه است. هر دوی این نگاهها در پایان سخنها و انتهای گفتوگوها از جنس تاریخنگاری خطی هستند یعنی درگیر توضیح نحوه قرار گرفتن وجوه مختلف تاریخی به صورت علّی در کنار هم هستند.
اگر به سمت پیچیدگی آنچه شیعه را شکل داده است بیاییم خواهیم دید تاریخ خطی گره از کار ما نخواهد گشود. وقتی دارید از امر ذهنی و عینی صحبت میکنید، از فیزیک و متافیزیک تاریخ سخن به میان میآورید ویژگی رویکرد تبارشناسانه این است که میتوانید از خلال آن نسبت نظم درونی و بیرونی یا نظام آگاهی و امر بیرونی را در ارتباط با هم و به شیوه برهمکنشانه ببینید در حالی که نگاه خطی به ما اجازه نمیدهد نسبت متافیزیک اعصار را در ارتباط با فیزیک بفهمیم. لذا من سراغ رویکرد تبارشناسی رفتم.
من در این مطالعه پنج گام برداشتم؛ ابتدا سعی کردم درکی از برآمدن اسلام به دست بدهم. در گام دوم تلاش کردم گسترش گفتمانی اسلام بنی هاشم به شیعه سیاسی را توضیح بدهم. گام سوم این بود سعی کردم نشان دهم چگونه گسترش گفتمانی شیعه سیاسی به مرحله شیعه اجتماعی نائل آمده است یعنی چگونه از شیعه سیاسی به شیعه اجتماعی نائل آمدیم. در گام چهارم خواستم نشان دهم چطور بعد از این دو فرایند گسترش، وارد فرایند عمقیابی شدیم. در مرحله آخر هم نشان دادم که چگونه تشیع عمق هویتی پیدا کرده و شیعه فقهمدار پساغیبت پدید آمده است.
در دوره بعثت ساختار قبیلهگرایی در نبرد با ساختار و رویکرد دینگرایی ابراهیمی تضعیف میشود. در واقع ما دو پدیدار داریم: ساختار قبیلگی و ساختار دین ابراهیمی. در 20 سال اول ساخت قبیلگی تضعیف میشود و ساخت ابراهیمی تقویت میشود. از سقیفه تا دوره اول حکومت عثمان ساخت قبیلگی خودش را احیا میکند و بازگشت عناصری از اقتدار قبیلگی را داریم. از نیمه دوم حکومت عثمان تا شهادت امام حسین(ع) جایی است که این دو گفتمان نزاعشان جدی میشود و انواع و اقسام کنشهای منازعهجویانه را داریم.
من نگاه به شیعه را در سه حوزه نظام آگاهی، دکترین یا نظریه و حوزه کنشورزی به بحث میگذارم. آنجایی که از نظام آگاهی صحبت میکنیم با توسعه متافیزیک ادیان ابراهیمی در یکی از جدیترین حالات خودش مواجهیم. به نظر من هیچ نظام آگاهی در مجموعه نظامهای آگاهی ادیان ابراهیمی در انواع مختلفش به اندازه شیعه توسعه پیدا نکرده است. به لحاظ دکترین شیعه معرف رویکرد نصدانشگرای توحیدی است. به لحاظ کنش هم شیعه میان کنش کنارهگیری و مبارزه همیشه در عبور و مرور بوده است ولی حرکتش اینگونه نبوده یک مدتی مبارزه کند، یک مدتی کناره بگیرد، بلکه به شکل دورانی هر بار سیاسیتر شده است تا جایی که همه فضای سیاست را از آن خودش کند.
من بر اساس مباحث سهگانه یعنی نظام آگاهی، حوزه دکترین و نظریه و حوزه اقدام و عمل چهار گفتمان را در شیعه به بحث گذاشتم؛ یکی گفتمان شیعه سیاسی است که در آن آنچه اصالت دارد مسئله سیاست است و نخبهگرایانه و عملگرایانه است و کنش آن برآمده از کنارهگیری و مبارزه است. گفتمان دوم شیعه اجتماعی است که از کربلا تا پایان دوره امام سجاد(ع) است که در آن شیعه عملگرا و عامهگرا میشود. گفتمان سوم شیعه اعتقادی است که از عهد صادقین یا دوران غیبت صغری را شامل میشود. در این دوره شیعه دانشگرا و اعتقادگرا است. گفتمان چهارم شیعه هویتی است که یک گفتمان تنظیمی نخبهگرای فقهپایه است. این دو گفتمان متاخر بر اساس کنش کنارهگیری عمل میکنند.
گفتمان اول با سه گفتمان دیگر در نزاع است. چرا از گفتمانهایی که با آن در نزاع است صحبت میکنم چون در رویکرد تبارشناسانه باید به نحوه آرایش گفتمانها و شیوه برهم آمدن آنها توجه کنیم. چهار گفتمانی که در صحنه هستند یکی گفتمان قبیلهگرایی عربی است که پیروان آن مدافع شیخین هستند. گفتمان دیگر معطوف به شاهی عربی است. این دیدگاه در میان برخی اعراب وجود داشت که ما باید به سمت حکومت شاهی و امپراتوری برویم. بعد از اسلام ظرفیت لازم برای تحقق این انگاره پدید میآید. گسترش فراخ و سریعی که در جهان اسلام به وجود آمد با مجموعهای از بحرانها همراه بود از جمله آنچه به صورت پیکرهبندی خوارج خودش را نشان داد و رویکرد سومی را پدید آورد. بنابراین ما سه گفتمان رقیب داریم. گفتمان شیعه سیاسی بیانگر تداوم تلاش برای بازسازی منطقی است که در قالب دین ابراهیمی پیدایش کرده بود و پایبندی جدی به اسلام دارد.
در آن دوره سه جنگ رخ میدهد که بسامد تلاش این گفتمانها برای از صحنه بیرون کردن گفتمانهای دیگر است. وقتی به نحوه کنشگری امام علی(ع) نگاه میکنیم با یک جریان مفتولگونه مواجهیم که زمینه این رویکرد در گفتمانهای بعدی را تاسیس میکند. امام علی(ع) در یک وهله یعنی از سقیفه تا تشکیل حکومت کنش کنارهگیری دارد بعد از آن کنش مبارزه را لحاظ میکند. در کنش امام حسن(ع) کنش کنارهگیری اهمیت پیدا میکند. در زمان امام حسین(ع) کنش مبارزه دوباره محل توجه قرار میگیرد. این تناوب رویکرد به کنشهای مبارزه و کنارهگیری قاموس تاریخ شیعه است. شیعه بعد از آن هم در بین این دو کنش در رفت و آمد است.
در ادامه نشست خدیجه عالمی؛ استاد دانشگاه تهران به عنوان ناقد سخن گفت که گزیده آن را در ادامه میخوانید؛ بیشتر توقف من بر ویژگی ساختاری این پژوهش است. اولین نکته که به ذهنم میرسد در ارتباط با سبک پژوهش است که در مقدمه به آن اشاره کردید مثلا تصریح کردید که این کتاب اثری صرفا تاریخنگارانه نیست. من با این جملات که دارید از تاریخ فرار میکنید مشکل دارم چون عنوان کتاب سیر تطور هویتیابی شیعیان است یعنی باید صد درصد تاریخی باشد حال رویکرد شما میتواند جامعهشناختی باشد یا سیاسی باشد.
در هر صورت وقتی عنوان تاریخی است نویسنده ملزم به این است که حداقل برای مصادیق و شواهد تاریخی ارجاعات تاریخی ذکر کند. این در حالی است که برخی ارجاعات شما به منابع نخستین نبود و برخی موارد بدون ارجاع رها شده بود. مثلا بحث تشکیل شورا برای تعیین خلیفه بدون ارجاع رها میشود. اساسا یک عنوان تاریخی را ولو اینکه بخواهید بر اساس نظریه گفتمان کار کنید نمیتوانید بدون تاریخ پیش ببرید. پس لازم است این رویکرد فرار از تاریخ را که در مقدمه به آن اشاره کردید اصلاح کنید.
در این نشست سعید طاووسی مسرور؛ استاد دانشگاه علامه طباطبایی به عنوان ناقد سخن گفت که گزیده آن را در ادامه میخوانید؛
به نظر من این کتاب، اثر منحصر به فردی حساب میشود ولی در عین حال نکاتی برای کمک به مولف عرض میکنم. یک مشکلی که همیشه هست و اختصاصی به این کتاب هم ندارد این است کسانی که در حوزه علوم سیاسی یا علوم اجتماعی فعالیت میکنند از بعد نظری و روشی قوی هستند ولی وقتی وارد تاریخ میشوند از نظر شناسایی فکتهای تاریخی و اعتبارسنجی قدرت یک مورخ را ندارند. کاش قبل از چاپ کتاب، این اثر توسط پژوهشگران تاریخ تشیع بررسی میشد.
برای من که تاریخ کار میکنم ارجاع به منابع اصیل و متقدم ارزشمند است مثلا من نمیآیم به الغدیر ارجاع بدهم. وقتی منابع قدیمتر و اصیلتر آن وجود دارد و در دسترس است نباید به منابع دست دوم ارجاع داد. مطلب دیگر اینکه فقط مسئله ارجاع نیست و ممکن است خود مطلب درست نباشد مثلا شما یک گزارشی در منابع مشاهده کردید ولی آن گزارش در سایر منابع دیگر مورد نقد قرار گرفته است ولی شما به آن انتقادات توجه نکردید.
انتهای پیام