آرزوی یادگار فرمانده شهید حزب‌الله زوال رژیم صهیونیستی است + عکس
کد خبر: 4184957
تاریخ انتشار : ۰۹ آذر ۱۴۰۲ - ۰۸:۴۳
دیدار با دختر شهید محمدعلی وهب

آرزوی یادگار فرمانده شهید حزب‌الله زوال رژیم صهیونیستی است + عکس

سیده ساره وهب؛ دختر شهید محمدعلی وهب؛ از فرماندهان شهید حزب‌الله لبنان این روزها از پس حوادث گوناگون، عروس یک خانواده تبریزی است و فرسنگ‌ها دور از دیار و کاشانه خود دلخوش به روز نابودی رژیم غاصب صهیونیستی است.

یادگار شهید لبنان به روز انتقام و نابودی اسرائیل دلخوش استبه گزارش خبرنگار ایکنا، در بیست‌وهشتمین دیدار با خانواده شهدای قرآنی پایتخت در سال 1402، که سازمان قرآن و عترت بسیج تهران و کمیته شهدای قرآنی پایتخت آن را برگزار می‌کند، چهارشنبه هشتم آذر، رحیم قربانی، مسئول سازمان قرآن و عترت بسیج تهران بزرگ به اتفاق تنی چند از پیشکسوتان، مسئولان و فعالان قرآنی اعم از اساتیدی چون آزاد، جعفرزاده، طُرُقی، امینی، شفق، دهقانی به دیدار خانواده سیده‌ساره وهب؛ فرزند شهید سیدمحمدعلی وهب از شهدای حزب‌الله لبنان رفتند.

وقتی به دنبال نام و نشانی از یک شهید آن هم در جای جای تهران بزرگ و پهناور که دیگر سیر در آن با وجود عظمتش، مسافرتی شهر به شهر یا حتی کشور به کشور را در ذهن تداعی می‌کند، باشیم؛ هر آن کس که مجاهدت در راه خدا را سرلوحه زندگیش قرار داده و در این راه شربت شهادت را با جان، نوش کرده باشد، سوژه توست؛ فارغ از اینکه چه ملیتی داشته باشد و تو با او احساس خویشاوندی کنی، چرا که هم‌دین و هم‌کیش توست و هم برای یک هدف و آرمان یعنی مقابله با ظلم و احیای دین و آئین محمدی(ص) قدم در راه مجاهدت و ایثار برداشته است.

شهید سیدمحمدعلی وهب، چنین ارتباطی میانمان و آنچه که شاید در کوران حوادث و روزمرگی‌های زندگی منجر به این شده است که گاهی از اصل و اساس خود دور شده باشیم، برقرار می‌سازد و با وجود آن که قریب به 28 سال است که از زمان شهادتش می‌گذرد، اما انگار او سال‌هاست که برایمان آشناست و اینک که دخترش از او سخن می‌گوید، گویی از حنجره و لسان شهید است که با ما سخن می‌گوید.

اما سبب این اقامت، آن هم کیلومترها دورتر از دیار پدری و مادری، جایی در یکی از غربی‌ترین مناطق تهران، تزویجش با جوانی محمدامین نام از اهالی تبریز است که روزگاری از جمله دانشجویان دانشگاه امام صادق(ع) بوده و در سفری که به عتبات عالیات داشته، تصادفاً در صحن و سرای امام علی(ع) در نجف اشرف با یکدیگر رودر رو شده‌اند و حالا پس از سال‌ها زندگی مشترک در سوئیتی دانشجویی، با داشتن دو دختر به نام‌های سنافاطیما و زینب، انتظار تولد فرزند سومشان که از قبل نام او را مهدی انتخاب کرده‌اند، می‌کشند.

پدر را رژیم غاصب صهیونیستی که همچنان با سفاکی و بی‌رحمی قریب بر دو ماه است که در حال قتل عام  و نسل‌کشی مردم مظلوم غزه است، به شهادت رسانده؛ پدری از فرماندهان حزب‌الله لبنان و نمی‌دانیم که چه سّری است آنان که در راه خدا مجاهدت می‌کنند در زمان حیات دنیویشان گمنام باقی می‌مانند، حتی در نزد زن و فرزند و تازه این امر زمانی برای خانواده هویدا می‌شود که او در زمان شهادت، فرمانده بوده است.

در زمان شهادت پدر، سیده‌ساره هنوز شش‌سالش را تمام نکرده؛ پدری که صاحب پنج فرزند بوده و در روز شهادتش، فرزند ششم او نیز به دنیا می‌آید و نامش را به یاد پدر، محمدعلی می‌گذارند. به اینجا که می‌رسیم، چشمان محمدامینِ داماد نمناک می‌شود، چرا که او نیز حس و حال شهید را دارد و در انتظار فرزندی است که به قول خودش خدا او را روزی خود و خانواده‌اش کرده است با این تفاوت که بخت و اقبال او برای در آغوش کشیدن پسرش مهدی بسیار بیشتر از پدر همسرش در به آغوش کشیدن فرزندی است که هیچگاه او را ندید، اما نامش را تا هر زمان زنده است، زنده نگاه خواهد داشت.

شهید‌محمدعلی وهب و خانواده در شهر نَبَتیه که از سوی مجاهدین جنوب لبنان و حزب‌الله ملقب به شهر سیدالشهداء(ع) است، زندگی می‌کردند. شهری که برپایی آئین عزای حسین بن علی(ع) در موسم محرم از جمله فرایض  و واجبات دینی آنها محسوب می‌شده و شهیدمحمدعلی چه کارهایی که برای برگزاری این آئین با وجود همه مانع‌تراشی‌های رژیم صهیونیستی نکرد؛ او با وجود همه ممانعت‌ها و تهدیدات، هر سال خود میان‌دار و بانی چنین محافل و مجالسی بود.

یک سال و اندی طعم زندان رژیم اسرائیل را در بدترین شرایط کشید، اما چون دل در گروی اسلام و قرآن داشت، لذا هیچگاه خم به ابرو نیاورد و از هر فرصتی برای قرائت و تعلیم و تعلم قرآن در زندان استفاده کرد و سر آخر هم پس از آزادی از زندان در جریان یکی از عملیات‌های حزب‌الله، به مقام شهادت نائل شد.

سیده‌ساره که این روزها مجدد با وجود آن که فرسنگ‌ها از میدان جهاد و مقاومت در برابر رژیم اسرائیل دور است اما هر از گاهی خبری مبنی بر شهادت اقوام و خویشان و دوستان خانوادگیشان را در جریان تهاجمات بی‌امان رژیم غاصب صهیونیستی به نوار غزه و جنوب لبنان می‌شنود؛ امری که دیگر برای قلب او حکم مقوّم را دارد، خم به ابرو نیاورده، لبخندی از سر رضایت می‌زند و همچنان امیدوار به روزی است که انتقام خون به ناحق ریخته شده پدر، خویشان و اقوام و دوستانش گرفته شود و مگر دل غیر از این آرام و قرار دارد؟ او سلاله ساداتی است که قرن‌ها در آرزوی منتقمی است که بیاید و انتقام و از آنانی که روزگاری دور، پهلوی جده‌‌شان را شکستند و از آنانی که در دشت کربلا خون‌ها ریختند و سرهای بریده را بی‌جرم و بی‌جنایت بر نیزه‌ها کردند، انتقام گیرد.

هر کسی دختر یا دخترانی در خانه داشته باشد، زمانی که آنها وقت ازدواجشان سر می‌رسد، دل در دلشان نیست و تاب جدایی دخترشان را ندارند. دختر بابایی است و ارتباطی تنگاتنگ میان دختر و پدر برقرار است؛ سیده‌ساره، محال ممکن بوده است که طی سال‌ها زندگی در لبنان با حضور هفتگی بر سر مزار پدر برای او خودش را ناز نکند. آنگاه که موعد ازدواجش سر می‌رسد، آن هم با جوانی که تنها هم‌کیش و هم‌مذهب اوست، سخت است که پاسخ مثبت به درخواست ازدواجش بدهد، چرا که این امر یعنی دور شدن از خانواده؛ اما دیدن خوابی توسط یکی از اقوام که پدر در مجلس بزمی در حال جابجا کردن دسته‌ گلی بوده است، دل و جان سیده‌ساره را قرص می‌کند که پدر هم به این وصلت رضاست.

حالا سیده‌ساره زیر سایه همسر با وجود آن که زمینه برای رشد و رسیدن به مدارج عالی علمی برایش فراهم بوده، ترجیحش آن است که در خانه بماند و وقت خود را برای تربیت فرزندانش به عنوان مهمترین و خطیرترین وظیفه مادران صرف کند که از نظر او در این برهه هیچ‌ چیز ارزش و اعتباری به غیر از این مقوله مهم ندارد به این امید که وعده الهی روزگاری محقق شود و به چشمان خود سرنگونی و نابودی رژیم غاصب اسرائیل را مشاهده کند.

 
گزارش از امیرسجاد دبیریان
انتهای پیام
captcha