پاسخ به اتهامات سروش در دین و خرافات
کد خبر: 3895219
تعداد نظرات: ۱ نظر
تاریخ انتشار : ۱۲ ارديبهشت ۱۳۹۹ - ۱۱:۳۹
یادداشت/

پاسخ به اتهامات سروش در دین و خرافات

عبدالکریم سروش در سه جلسه پیرامون «آفات و خرافات» سخن رانده لیکن از جاده انصاف خارج شده و اصناف دشنام و اتهام و اوهام را به دین و روایات و روحانیان گسیل داشته است. آنچه در این میان بیش از همه مایه تأفف و تأسف است فرونهادن شرط ادب و «بخار» خواندن «بحار» است. شگفتا! چگونه می‏‌توان خود را خوشه‏‌چین بستان سعدی و شاگرد دبستان مولوی دانست و دهان را با چنین تعبیر هرزه و بی‏‌مزه‌‏ای آلود؟!

پاسخ به طامات و اتهامات سروش درباره دین و خرافه

در روزهای گذشته جناب آقای عبدالکریم سروش سلسله سخنرانی‏‌هایی را با عنوان «آفات و خرافات» درانداخته و در آن به تعریف، تبیین و تطبیق پدیده خرافه پرداخته است. وی در این سخنان دین را به دلیل آنکه ایمان به غیب جانمایه آن است و مرز بین غیب و خرافه نیز بسیار دقیق و رقیق است، خیزشگاه خرافه و بیشتر احادیث و روایات را مصداق خرافه و روحانیان را نیز ترویج‏‌دهندگان خرافه قلمداد کرده است. حجت‌الاسلام محمد نادری، دانش‌‏آموخته حوزه علمیه قم، در یادداشتی به این نقدها پاسخ می‌دهد:

جناب سروش در سخنانی گزنده و بسیار زننده از دانشنامه بزرگ و سترگ «بِحار الانوار» به «بُخار الانوار» یاد کرده و غالب روایات آن را دروغ و خرافه خوانده است. او برای اثبات ادعای خود، کتاب سه جلدی «مَشْرَعَة بحار الانوار» را (که نویسنده کوشیده تا تنها روایات صحیح بحار را در آن گرد آورد) به گواه آورده و در ادامه مدعی شده است اگر کسی آستین برزند چه بسا بتواند همین سه جلد را نیز به یک جلد فروکاهد!

نامبرده در ادامه تیغ کین آخته و به سایر جوامع روایی مانند صحیح بخاری و کافی و مفاتیح الجِنان نیز تاخته و آنها را انباشته از لاف و گزاف دانسته است. به گفته وی بخاری از میان 60000 حدیث، تنها به 6000 حدیث صحیح دست یافت و کتاب «الجامع المسند الصحیح» را گرد آورد و با وجود این همه آشفتگی و نابسامانی در احادیث، نمی‏توان دل در گرو آنها بست. همچنین وی «الأنْزَعُ الْبَطین» را (که به عنوان دو لقب برای امیر مؤمنان(ع) در زیارت هفتم ایشان در مفاتیح الجِنان آمده) به معنای «کچلِ شکمو» دانسته و آن را ناسزا به ساحت امام و گوای زنده بر ساختگی بودن روایات و زیارات دانسته است.

سروش در گام بعدی (بی‏ آنکه آداب و ترتیبی بجوید) به روحانیان با اوصاف نادرستی همچون دینداران معیشت‌‏اندیش و عوام درس‏‌ناخوانده و دروغ‌‏پراکنان خرقه‏‌پوش و یاوه‌‏گویان مصلحت‌‏جو درشتی کرده است. بنا بر ادعای سروش در آموزه‏‌های اسلام روحانی محلی از اعراب ندارد و انجام هیچ یک از مناسک اسلام نیز وابسته به حضور روحانیان نیست و حال آنکه آنان با مکر و نیرنگ، بسیاری از مناسک مانند عقد نکاح و اقامه جماعت و مراسم تدفین و ... را به چنگ خود درآورده‌‏اند.

همچنین به گفته مشار الیه روحانیان باکی از دستبرد در احادیث ندارند و برای خوشایند نیوشندگان از جعل و وضع حدیث نیز بهره می‏جویند و در همین راستا بوالعجب ماجراهایی را بازگو کرده که البته به لیغ و لاغ بیشتر می‏‌مانند و تعلّق اراده جدیه بدانها بسی دشوار است. او روحانیان و اهل منبر را موظف به بیان و بررسی اسناد روایات می‏‌داند در حالی که به ادعای وی اکثریت ساحقه آنان با چنین مباحثی آشنا نیستند و سره از ناسره و زیر از زَبَر بازنمی‏‌شناسند.

آنچه گفته آمد چکیده‌‏ای از روایت ناسخته و ناپخته دکتر سروش از دین و احادیث و روحانیان بود. پیش از ورود به پاسخ تفصیلی به فرافکنی‏های یاد شده، شایسته و بایسته است اشارتی به خاستگاه لغزش‌‏های نامبرده و هم‏‌تباران و هم‌‏قطاران وی شود چه این کژاندیشی‌‏ها و پریشان‏گوی‌ی‏ها نه آغاز زلّت‏ این ملّت بوده و نه انجام آن خواهد بود.

 روشن است که حیطه دانش‏ و معرفت کمّاً و کیفاً چندان گسترده است که احاطه بر تمامی اطراف و اکناف آن بیرون از طاقت آدمی است و لا جرم نمی‏توان به رای‌مندی جز در یکی دو شاخه دست یازید و این مسأله چون آفتاب، روشن و چون صبح، صادق است و قضیةٌ یلزم من تصورها تصدیقُها. زرارة بن أعیَن چهل سال در پیشگاه پیشوای به حق ناطق جعفر صادق(ع) زانوی شاگردی بر زمین می‏زند و مسائل حج را از آن امام همام جویا می‏شود و در عین حال به سرانجام نمی‏رسد![1] بدین روی، ندانسته از دفتر دین الف و نخوانده به جز باب لا ینصرف، نمی‏توان در تمام حوزه‌‏ها نگره‌‏سازی و نظریه‏‌پردازی کرد. امیر مؤمنان علی(ع) راست: رَحِمَ اللهُ امْرَءً عَرَفَ قَدْرَه وَ لَمْ یَتَعَدَّ طَوْرَه[2] یعنی که خدای رحمت کناد آن را که ارج خود بشناخت و از اندازه‌‏اش درنگذشت.

راست آن است که تحصیلات آکادمیک جناب آقای دکتر سروش تنها در زمینه داروسازی و فلسفه می‏باشد، لیکِن از ماه تا ماهی را می‏کاود و از فرش تا عرش را می‏کوبد؛ گاه شریعت و فقه را در ترازو می‏‏گذارد و گاه حقیقت وحی را می‏گزارد، گاه قرآن را به تأویل می‏برد و گاه حدیث را به تعطیل می‏کشد، گاه دیانت را می‏‌بازد و گاه بر سیاست می‏‌تازد، گاه حکومت را به حکمت می‏خواند و گاه تاریخ را توبیخ می‏کند، گاه از شیوه بندگی می‏گوید و گاه از رسم نویسندگی و پریشانی این سلسله را آخر نیست.

چه کسم من؟ چه کسم من؟ که بسی وسوسه‏‌مندم      

گه از آن سوی کشندم، گه از این سوی کشندم

و این سرک کشیدن‏‌های سرسری و سریع به معارف دینی ریشه در آشوب جان و آشفتگی روان و قبض و بسط روحی سروش دارد. وی در مصاحبه‏‌ای لب به اعتراف گشوده و درباره کشمکش و هرج و مرج فکری خود چنین گفته است:

«تمام دوره فکری 18 سال پس از انقلاب (از 1357 تا 1375) را به عنوان دوره کشمکش‌‏های فکری تسکین نیافته در نظر می‏گیرم. در طول این دوره تلاش کردم که ارتباط خودم را با دین و دینداری و نسبت دین و نهادهای اجتماعی توضیح دهم».[3]  

حبّذا پیش از آنکه دست تطاول به دین گشاید و ایمان نوباوگان قشری‏‌گر و سطحی‌‏نگر را چپاول کند ردای کبریا را چاک می‏‌کرد و زانو بر خاک می‏مالید و قطع این مرحله بی‏‌همرهی خضر نمی‏کرد که گفته‏‌اند: العِلْمُ حَرْبٌ لِلْمَکَانِ الْعَالِی.[4]

از کلیم حق بیاموز ای کریم         

بین چه می‏گوید ز مشتاقی کلیم

با چنین جاه و چنین پیغمبری           

طالب خضرم ز خودبینی بری

باری، نامبرده در سه جلسه پیرامون «آفات و خرافات» سخن رانده لیکن از جاده انصاف خارج شده و اصناف دشنام و اتهام و اوهام را به دین و روایات و روحانیان گسیل داشته است دریغ از آنکه پیشتر با پرویزن نقد و نظر ببیزد و بیشتر با چاشنی دقت بیامیزد. الله الله چگونه دین هم‏جوار فسانه و غیب در کنار خرافه تواند بود که طاق شرع بر ستون عقل استوار گشته است.[5] مگر نه این است که دفتر نخست از کتاب دین به نام رای و خرد زده شده است؟! آیا دین به چیزی جز دریدن پرده جهل و جحد و زدودن آفات و خرافات تحریض و تحریص کرده است؟! آیا دین جز از برای دمیدن در تنور شعور و نمودن فطنت و فطرت و حکمت و فکرت آمده است؟! آیا دین بر خرافه‏‌های مزعوم و موهومی همچون اوثان و اصنام و انصاب و ازلام و تطیر و اساطیر و فسون و فسانه قلم بطلان نکشیده است؟! [6] آری، گرچه ایمان به غیب مدار دینداری است اما حدود و خطوط غیب طرداً و عکساً و مصادیق آن بکماله و تمامه تبیین شده است چندانکه نشاید یک قلم از آن زدود یا یک رقم بر آن فزود.

بنا بر این، دین از اساس با خرافه‌‏سازی و خیال‏‌پردازی سر ناسازگاری دارد و خرافه‏‌پرستی در میان امصار و انصار سکولار و ملل و نحل مَلاحِده (لعنهم الله علی حِده) اگر بیشتر از جوامع دینی نباشد به یقین کمتر نیست[7] و شرح آن را بایست در مجالی دیگر و مقالی آخر جست.

گر بگویم شرح این بی‏حد شود          

مثنوی هفتاد من کاغذ شود

اما آنچه در این میان بیش از همه مایه تأفف و تأسف است فرونهادن شرط ادب و بخار خواندن بحار است. شگفتا! چگونه می‏توان خود را خوشه‏‌چین بستان سعدی و شاگرد دبستان مولوی دانست و دهان را با چنین تعبیر هرزه و بی‏‌مزه‌‏ای آلود؟! قل هاتوا برهانکم إن کنتم صادقین وگرنه ژاژ خاییدن و هرزه دراییدن نه شان فصاحت که نشان فضاحت است. سخن به قاعده گویید یا زبان به کام درکشید.

ز دانش چو جان تو را مایه نیست           

به از خامشی هیچ پیرایه نیست

«بِحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار» شاهکار ماندگار محدّث نامدار و علامه عالیمقدار محمد باقر مجلسی است. مثَل این کتاب مثَل درخت پاکی است که پای در خاک و سر در افلاک دارد. بی‏گمان چشم روزگار چنین تألیف منیفی را در درازنای تاریخ حدیث ندیده است؛ در جامعیت چنان است که هیچ یک از جوامع روایی یارای نزدیک شدن به آن را ندارد. بحار دارای 110 جلد است و مصادر آن کمابیش به ششصد کتاب می‏رسد. علامه 378 مصدر از این مصادر را در دیباچه بحار[8] و سایر مصادر را در لابلای مجلدات دیگر نام می‏‌برد.[9]

در شرح و بسط روایات چنان است که کمتر حدیثی در آن می‏توان یافت که به بهترین صورت تحقیق و تنقیح نشده باشد.[10]

در دقت در نقل چنان است که به اذعان حدیث‏‌پژوهان برای تصحیح مصادر بحار چاره‏‌ای جز مقابله با خود بحار نیست چه علامه برای تهیه این دانشنامه گرانمایه، گنجینه‌‏ای از بهترین نسخ مخطوط و کمیاب و دارای نشان بلاغ را از سرتاسر گیتی گرد آورده بود.[11] چنانکه وی به انبوهی از مصادر روایی (از جمله 200 اصل از اصول چهارصدگانه) دسترسی داشته که در سده‏‌های پسین دستخوش گزند روزگار گردیده و امروزه جز نامی از آنها بر جای نمانده است.[12]

صحت و اعتبار روایات «بحار» نیز تفاوتی با سایر کتب روایی مانند «کافی» و «مَن لا یحضُره الفقیه» ندارد؛ چنانکه در آنها روایات صحیح و موثق و حسن و ضعیف وجود دارد بحار نیز چنین است و علی رغم پندار ناستوار برخی، علامه در پی گردآوری مطلق روایات اعم از معتبر و نامعتبر نبوده است بلکه چنانکه از نام کتاب پیداست تنها غرر و درر روایات را فراهم آورده و در جای جای کتاب صحت اسانید روایات را گوشزد کرده است.[13]

نکته درخور درنگ آن است که «ضعیف» اصطلاحی طناز و غلط‏انداز در دانش حدیث است و هرگز به معنای مجعول یا نامعتبر نیست؛ بسا حدیث ضعیفی که عمل مشهور جابر ضعف سند آن می‏‌شود و فقیهان بر طبق آن فتوا می‏‌دهند و بسا حدیث ضعیفی که دلیل سنن قرار می‏گیرد. بدین روی، تدوین «مشرعة بحار الأنوار» به معنای جعلی یا نامعتبر دانستن سایر روایات نیست.

هر کسی را سیرتی بنهاده‌‏ام          

هر کسی را اصطلاحی داده‌‏ام

آری، غواص این اقیانوس پر افت و خیز می‏‌بایست روزگاری دراز جان خویش را در علم الحدیث خسته و رنجه کرده باشد و با مکاتب روایی و مبانی درایی و رجال و فهرست خو گرفته باشد و إلا طفل ابجدخوان را چه نسبت با دریای بی‏کران؟!

چه شبها نشستم در این سیر گم     

که دهشت گرفت آستینم که قم

در این ورطه کشتی فرو شد هزار     

که پیدا نشد تخته‏‌ای بر کنار

شایان یادآوری است قیاس جوامع روایی شیعه به جامع بخاری ناسنجیده است زیرا تدوین حدیث در میان عامه تا صد سال پس از رحلت پیامبرJ قدغن بود[14] و ناگفته پیداست که با گذشت این همه سال از وفات رسول تا چه اندازه دست شیادان در وضع احادیث باز خواهد بود. این در حالی است که خاصه آنی دست از نگارش حدیث بازنداشته و لذا هیچگاه آزرده از پدیده شوم جعل نبوده است.

درباره زیارت هفتم امیر مؤمنان(ع) نیز گفتنی است که «أنزع» در زبان تازی پیشانی‏‌بلند (کسی که جلوی سر او بی‌‌‏مو باشد) و «بطین» تنومند و پرگوشت را گویند و به تصریح واژه‏‌پژوهان نستوهی همچون زبیدی هر دو وصف در آداب و فرهنگ تازیان پسندیده و نیکو به شمار می‏‌رود.[15] چنانکه در بیشتر فرهنگ‏ها نیز پیشانیِ بلند نماد بختِ بلند و تنومندی نشان تندرستی است. و اما برابر کچل و شکمو (که دارای بار منفی هستند) به ترتیب «أصلع» و «أکول» می‏باشد. وانگهی پیغامبر این دو واژه را مجاز دانسته و فرموده است: أنزع یعنی برکنده از شرک و بطین یعنی آکنده از دانش.[16]

سخن پایانی آنکه «روحانی» عنوان مشیر است یعنی درست است که این عنوان در قرآن و اخبار نیامده است ولی مقصود از آن، همان «اهل ذکر» و «الذین یعلمون» و «فقهاء» و «روات حدیث» و ... است که از آنها در آیات و روایات سخن به میان آمده است.

عباراتُنا شتّی وَ حُسنک واحدٌ        

و کلٌّ إلی ذاک الجَمالِ یُشیرُ

خدا را، کسی که دامن همت به میان بسته و سال‏ها از قرآن و حدیث و فقه و اصول و ... گفته و شنفته به مناسک دین آگاه‏تر است یا آن که به غنج و غمزه‌‏ای مسأله‌‏آموز شده است؟ برای نمونه در عقد نکاح آیا عامی به اشتراط و عدم اشتراط عربیت و ماضویت صیغه و تقدم ایجاب بر قبول و قصد إنشاء و شرایط صداق و ... واقف‌‏تر است یا عالم؟ و الأمر سهل. و اما اشاره نکردن روحانیان به اسناد روایات نه ریشه در جاهلی دارد و نه سر در کاهلی بلکه چون هر سخن جایی و هر نکته مکانی دارد و خطابه نه جای بررسی سند است، چنانکه خود جناب سروش نیز در همین سخنان حدیث «لَا تَتَّخِذُوا قَبْرِي مَسْجِداً»[17] را بازمی‏گوید بی‌‏آنکه اشارتی به سند آن کند یا حتی نامی از مصدر آن ببرد. همچنین وی در درس‏هایی که پیرامون نهج البلاغه دارد هیچگاه إسناد نهج البلاغه را (با آنکه جای چند و چون و گفت و گوست) نمی‏‌کاود. حال از دانشمند ارجمند باید پرسید که توبه‏‌فرمایان چرا خود توبه کمتر می‏‌کنند؟

لَا تَنْهَ عَنْ خُلُقٍ و تَأْتِيَ مِثْلَهُ            

عَارٌ عَلَيْكَ إذَا فَعَلْتَ عَظِيمُ‏

تردیدی نیست در اینکه همواره برجسته‌‏ترین پژوهندگان در قلمرو حدیث و رجال و اسناد روحانیان بوده‏ و هستند. به راستی امروزه کدام پژوهشگری را می‏توان سراغ گرفت که ریزه‏‌خوار خوان گسترده آیت الله سید ابوالقاسم خویی و آیت الله محمدتقی شوشتری[18] نباشد؟ یا کیست آن که بدون مراجعت به آراء آیت الله سید موسی شبیری زنجانی و آیت الله سید احمد مددی و امثالهم رای تحقیق و یارای تدقیق داشته باشد؟

اولَئِکَ آبَائِی فَجِئْنی بِمِثْلِهم            

إذَا جَمَعَتْنَا یَا جَریرُ الْمَجامِعُ

پانوشت:

[1] . من لا یحضره الفقیه، ج 2، ص 519.

[2] . غرر الحکم، ص 373.

[3] . قبض و بسط یک زندگی، گفت و گوی محمود صدری با عبدالکریم سروش.

[4] . إحیاء علوم الدین، ج 1، ص 84.

[5] . أَحْمَدُ بْنُ إِدْرِيسَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ حَسَّانَ عَنْ أَبِي مُحَمَّدٍ الرَّازِيِّ عَنْ سَيْفِ بْنِ عَمِيرَةَ عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ عَمَّارٍ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع مَنْ كَانَ عَاقِلًا كَانَ لَهُ دِينٌ وَ مَنْ كَانَ لَهُ دِينٌ دَخَلَ الْجَنَّةَ.. الکافی، ج 1، ص 11.

[6]. برای نمونه در آیه شریفه «قالَ بَلْ أَلْقُوا فَإِذا حِبالُهُمْ وَ عِصِيُّهُمْ يُخَيَّلُ إِلَيْهِ مِنْ سِحْرِهِمْ أَنَّها تَسْعى» خیالی و خرافی بودن سحر به روشنی بیان شده است.

[7] . به عنوان نمونه ن.ک: المیزان فی تفسیر القرآن، ج 1، ص 422.

[8] . بحار الانوار، ج 1، ص 6.

[9] . همان، ص 24.

[10] . الفیض القدسی (بحار الانوار، ج 102)، ص 29.

[11] . بحار الانوار، ج 43، ص 370.

[12] . مرآت الاحوال جهان نما، ص 116.

[13] . به عنوان نمونه در جایی می‏گوید: «و رأيت في بعض الكتب زيارات جامعة أخرى تركتها إما لعدم الوثوق بها أو لتكرر مضامينها مع ما نقلناه‏ ». بحار الانوار، ج 99، ص 209. همچنین در جای دیگر می‏نویسد: «و لم أر فيما عندنا من الروايات تخصيصه بالتعقيب و لا بالصباح و المساء و لذا لم نورده هاهنا». همان، ج 83، ص 322.

[14] . تاریخ الاسلام، ج 9، ص 13.

[15] . و في صِفَةِ عَلِيٍّ رَضِي اللَّه عَنْهُ: البَطِينُ الأَنْزَعُ. و العَرَبُ تُحِبُّ النَّزَعَ و تَتَيَمَّنُ بالأَنْزَعِ و تَذُمُّ الغَمَمَ و تَتَشَاءَمُ بالأَغم‏. تاج العروس، ج 11، ص 475. و في صفَةِ عليِّ رضِيَ اللَّهُ تعالى عنه: الأَنزَعُ البَطِينُ أَي العَظيمُ البَطْنِ، و هو مدْحٌ. همان، ج 18، ص 61.

[16] . ن، عيون أخبار الرضا عليه السلام بِالْأَسَانِيدِ الثَّلَاثَةِ عَنِ الرِّضَا عَنْ آبَائِهِ ع قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص يَا عَلِيُّ إِنَّ اللَّهَ قَدْ غَفَرَ لَكَ وَ لِأَهْلِكَ وَ لِشِيعَتِكَ وَ مُحِبِّي شِيعَتِكَ وَ مُحِبِّي مُحِبِّي شِيعَتِكَ فَأَبْشِرْ فَإِنَّكَ الْأَنْزَعُ الْبَطِينُ مَنْزُوعٌ مِنَ الشِّرْكِ بَطِينٌ مِنَ الْعِلْمِ. بحار الأنوار، ج 27، ص 79.

[17] . بحار الأنوار، ج 80، ص 324.

[18] . دکتر علی شریعتی درباره محقق شوشتری چنین می‏گوید: «در همین حوالی، کوهی از علم و تحقیق و در کنارش انبوهی از کار، در گوشه دورافتاده شوشتر نشسته و نامش را هم کسی نشنیده است.». انسان و اسلام، ص 80.

کم نیستند روحانیان دانشمندی که مرزهای علم و معرفت را جابجا می‌‏کنند و تنها گناهشان آن است که در بوق و کرنا نمی‏‌دمند و چون بسیاری با غنج و دلال و شیوه و عشوه و کرشمه خزف را چون درّ شاهوار جلوه نمی‏‌دهند. زهی بر شریعتی که رقم مغلطه بر دفتر دانش نکشید و در فرافکنی و نفرت‏‌پراکنی نکوشید.

یادداشتی از محمد نادری، دانش‌‏آموخته حوزه علمیه قم

انتهای پیام
انتشار یافته: ۱
در انتظار بررسی: ۳
غیر قابل انتشار: ۰
اکبری
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۳۹۹/۰۲/۱۳ - ۱۱:۱۹
1
0
آفرین بر این قلم فاخر
captcha