علامه سیدعلی کمالیدزفولی یکی از دانشوران بنام خوزستانی است که بیش از همه به آثار قرآنی خود شناخته شده است. یکی از آثار درخشان این دانشمند کتابی به نام «عترت؛ ثقل کبیر» است که در آن به موضوع امامت میپردازد. این کتاب مانند سایر آثار علامه پر از نکته و سرشار از تحلیلهای تاریخی و جامعهشناسی در باب وقایع مربوط به امامت حضرت علی(ع) است. متن زیر گفتوگوی ایکنا خوزستان با عبدالحسین طالعی، عضو هیئت علمی گروه علم اطلاعات و دانششناسی دانشگاه قم، است که در آن مهمترین ویژگیهای این اثر ارزشمند بیان شده است.
بیشتر بخوانید:
عبدالحسین طالعی، عضو هیئت علمی گروه علم اطلاعات و دانششناسی دانشگاه قم، در گفتوگو با ایکنا، بیان کرد: کتابی که در این گفتار درصدد معرفی آن هستیم کتابی به نام «عترت؛ ثقل کبیر» از دانشمند بزرگ معاصر مرحوم استاد سیدعلی کمالی دزفولی است. استاد کمالی دانشمندی بزرگ و جامعالاطراف، متولد روز عید غدیر سال ۱۳۳۰ هجری قمری مطابق با سال ۱۲۹۰ هجری شمسی است که به دلیل تولد در روز غدیر نام او را سیدعلی گذاشتند. ایشان در سال ۱۳۸۳ درگذشت. علامه کمالی نوه مرحوم سیدحسین ظهیرالاسلام از دانشمندان بزرگ خوزستان بود و پدرش سیدرضیالدین ظهیرالاسلام است که در ۲۶ سالگی فوت کرد. در زمان فوت پدر، سیدعلی ۷ ساله بود و پس از آن به کفالت عمویش در آمد. سیدصدرالدین که خود دانشمندی جامعالاطراف بود و در ادبیات و تاریخ و علوم دینی دستی داشت ایشان را به خوبی تربیت کرد و به دانشمندان دیگری سپرد. البته مرحوم سیدعلی کمالی غیر از بهرهمندی از اساتید مبرز، خود نیز بسیار اهل مطالعه و تتبع بود. آنچه ما تا اواخر عمر او میدیدیم شوق فراوان به مطالعه بود حتی اینکه در زمانی که چشم یاری نمیکرد.
طالعی بیان کرد: یکی از نقاط عطف زندگی مرحوم کمالی، درک محضر آیتالله شیخ محمدرضا معزی بود. زمانی که مرحوم شیخ محمدرضا معزی فوت کرد، کمالی ۲۲ سال داشت. طبیعتاً در این سن ایشان خیلی نمیتوانست عظمتهای علمی مرحوم معزی را درک کند، اما با این همه کمالات روحی و خُلقی مرحوم به شدت در ایشان مؤثر بوده و گفتاری از آقای کمالی در مورد مرحوم معزی در مجله کتاب شیعه چاپ شده است که نشان میدهد با وجود آنکه در سن جوانی آیتالله معزی را درک کرده، دیدارها در ایشان مؤثر واقع شده است.
سردبیر مجله کتابشناسی شیعه افزود: نتیجه درک محضر آقا شیخ محمدرضا این میشود که با خاندان معزی از جمله مرحوم حجتالاسلام شیخ محمدکاظم معزی که نوه پسری آیتالله شیخ محمدرضا معزی است، مرتبط میشود. ایشان در سال ۵۰ فوت کرد و ترجمه قرآن وی بسیار معروف است. مرحوم کمالی از محضر مرحوم آیتالله سیداسدالله نبوی نیز بسیار بهره میبَرد و چون مرحوم آیتالله نبوی دانشمندی جامعالاطراف بود، به خوبی توانست آقای کمالی را از نظر علمی اقناع کند و نیازهای علمی ایشان را برآورده کند.
وی ادامه داد: مرحوم کمالی مدتی از عمر خود را در دزفول گذراند، در حدود سالهای ۱۳۳۰ خورشیدی در مسائل سیاسی حضور داشت و آثار کتبی از آن دوران از ایشان باقی مانده است. وی مطالعات علمی و به ویژه تاریخی و ادبی فراوانی داشتند، به طوری که مثلاً تاریخ تمدن ویل دورانت را دوبار با دقت از اول تا آخر خوانده بود. در میان سخنان و آثار خود استنادهای مختلف به اشعار میکرد و این نشانگر تسلط فوقالعاده وی بر ادبیات فارسی بود. منتخبی بر برخی دیوانها فراهم کرده و نوشته بود. خط زیبایی داشت؛ لذا آثاری که از ایشان بر جای مانده بسیار مفید و قابل استفاده است.
طالعی تصریح کرد: پس از مسائل سیاسی، مرحوم کمالی مقیم تهران میشود. در حدود سال 1347 مرحوم شیخ کاظم معزی ایشان را تشویق میکند که در زمینه علوم قرآنی کتاب بنویسد و بنا به توصیه ایشان که در آن زمان استاد دانشکده الهیات تهران بود، در حوزه علوم قرآن ورود میکند و تا آخر عمر یعنی سال 83 در این کار بود. علامه در شرح حال خودنوشت، از این تذکر به عنوان یک زندگی مجدد یاد میکرد و خوشحال بود که نیمه آخر عمر خود را در خدمت قرآن و اهلبیت(ع) گذرانده است؛ لذا کتابهای زیادی در باب علوم قرآنی نوشت. کتاب «تاریخ تفسیر»، «قانون تفسیر»، «جاءالحق» (در جواب برخی شبهات مستشرقان)، «قرآن و مقام زن»، «قبساتالقرآن (یک فرهنگنامه موضوعی از قرآن)»، «تفسیر قرآن برای همه» و ... از جمله آثار ایشان است. در حدود سالهای 61 یا 62، علامه میشنود که برخی میگویند رسول خدا(ص) اهل خشونت بود. ایشان برای اینکه جواب این سخنان را دهد کتابی به نام «خاتمالنبیین» نوشت. از مهمترین نکات آثار کمالی کاربردی بودن این کتابها است. مواردی را مینوشت که در آن احساس خلأ میکرد و قصد آموزش اخلاق اجتماعی را داشت. بنابراین دریافت که بهترین معلم اخلاق اجتماعی، ائمه اطهار(ع) هستند؛ لذا منتخبی از مجلدات «بحارالانوار» را که در باب اخلاق اجتماعی است تهیه کرد و به نام «همزیستی و معاشرت در اسلام» در حدود ۷۰ فصل چاپ کرد. ایشان بحار را جامعترین کتاب در این موضوع مهم یافته بود.
وی افزود: مرحوم کمالی ۲۵ یا ۳۰ سال آخر عمر خود را در دزفول اقامت گزید و همزمان با اینکه در یکی از باغهای کشاورزی کار میکرد، مشغول کارهای علمی نیز بود. در نهایتِ آسان گرفتن زندگی و قناعت، بدون چشمداشت مالی به در آمد کتابهایش آثار کاربردی مینوشت و منتشر میکرد؛ گاهی با سرمایه خود کتابهایش را چاپ میکرد و رایگان به دیگران میبخشید. همچنین در دزفول در خانه کوچک اجدادی خود زندگی میکرد که جدش مرحوم سیدحسین ظهیرالاسلام در آنجا مدفون بود و آقای کمالی آن را احیا و به عنوان مدرسه علمیه سیداسمعیل شاهمیر (به نام جد اعلایش) وقف کرد. کتابخانه خود را مستقر کرد و آنجا محل زندگی و تدریس و ملاقاتها و تألیف کتابهایش شد. مرحوم علامه کمالی بعد از فوت در همان مدرسه دفن شد و جالب است، صندوقی که روی قبر مرحوم سیدحسین ظهیرالدین قرار داشت، میز تحریر علامه کمالی هم بود. در سالهای اخیر سیدمجتبی مجاهدیان بسیار به خدمت ایشان میرسید و ملازم بود. در اواخر عمر که کمالی به دلیل ضعف چشم و ضعف بدنی توان نوشتن نداشت، مطالب را مجاهدیان مینوشت. وی بارها در مصاحبههای متعددی در مورد مرحوم کمالی گفتوگو کرده است و نیازی به گفتن همه جزئیات نیست. آقای کمالی از طرف وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی به عنوان خادمالقرآن معرفی شد و به این مناسبت در برخی از مجلهها، ویژهنامههایی درباره ایشان در زمان حیاتشان منتشر کردند.
طالعی درباره ویژگیهای شخصیتی این قرآنپژوه خوزستانی، اظهار کرد: مرحوم علامه کمالی زندگی بسیار ساده و زاهدانهای داشت. از دنیا گسسته و وارسته بود. اهل تتبع بود. ذهن تحلیلگری داشت. سالهای سال در جلسات متعدد به خدمت ایشان میرسیدم. مطالب را بیدلیل قبول نمیکرد. ضمن اینکه بسیار متواضع و نقاد هم بود و به همه احترام میگذاشت. اهل تحقیر افراد و توهین به آنها نبود. پیر و جوان و اهل علم و عامی برای او فرقی نداشت و کسی را سبک نمیشمرد. عوام را مخصوصاً افرادی که متدین بودند و جنبههای مثبت اخلاقی داشتند تکریم میکرد.
وی در ادامه گفت: آنچه مورد بحث ماست کتابی به نام «عترت ثقل کبیر» است که انتشارات اسوه آن را در حدود 600 صفحه منتشر کرده است. مرحوم کمالی این کتاب را در سال 1371 در مدرسه سیداسمعیل تألیف کرد. ایشان بعد از نگارش کتابهایی در حوزه علوم قرآن با توجه به روایت ثقلین به نظرشان رسید حق این است که درباره عترت هم بنویسد. در آن حدیث رسول خدا(ص) قرآن را ثقل اکبر معرفی میکنند. در مقابل ثقل اکبر برخیها «تعبیر ثقل اصغر» را برای عترت به کار میبرند، اما ایشان میگویند: «ثقل کبیر». انگیزه و مقدمهای که ذکر میکند به مطالعات تاریخی وی برمیگردد.
طالعی با اشاره به نگاه جامعهشناسانه علامه به قضایا اظهار کرد: این نگاهِ جالب همهجا در آثار علامه خود را نشان میدهد؛ چه در تحلیل قضایای روز و چه در تحلیل تاریخهای گذشته. این نگاه جامعهشناسی باعث شده است برخی از قضایای صدر اسلام را به صورت بروندینی تحلیل کنند و در آن تحلیل به نکتههای زیبایی برسد. علامه در مقدمه کتاب «عترت؛ ثقل کبیر» درباره انگیزه تألیف کتاب مینویسد: «باید ارزشها را شناخت و آن شناخت را محک قرار داد و از عرضه اشخاص بر محک برای شناسایی ایشان بیمی به خود راه نداد» (ص 18). توضیح مطلب این است که ما دو مبنا و دو روش برای بررسی گذشته داریم؛ در یک روش یک عده را مبنا قرار میدهیم که این عده حتماً بیعیب و ایراد هستند و مبانی را مطابق وضعیت آنها توجیه میکنیم. در یک روش دیگر، ارزشهایی را مبنا قرار میدهیم و بعد افراد را بدون خوف و واهمه با این روشها محک میزنیم. هر کدام مطابق ارزشها بودند، قبول میکنیم و در غیر این صورت قبول نمیکنیم.
وی ادامه داد: مرحوم علامه کمالی در مطالعه تاریخ به این مورد برخورد کرد که شیعه، مکتبی است که ارزشها برای او اصل است؛ نه افراد؛ لذا واهمهای ندارد از اینکه شخصیتهای گذشته را به راحتی نقادی کند، اما برخی از عزیزان غیر شیعه اینگونه نیستند و برخی از رجال گذشته را بدون اینکه اسم «عصمت» را بیاورند عملاً معصوم میدانند. برخی از افراد غیرشیعه آموزهای به نام عصمت را قبول نمیکنند، اما در عمل یک عده را معصوم میدانند و مبانی را مطابق با آنها توجیه میکنند. مرحوم آقای کمالی از ابتدای کتاب «عترت؛ ثقل کبیر» تکلیف خود را با این دو مبنا معلوم میکند و از همان آغاز کتاب بیان میکند که باید ارزشها را محک قرار دهیم و افراد را با ارزشها بسنجیم. این مبنا مطابق آن چیزی است که حضرت امیرالمؤمنین(ع) در جنگ جمل فرمودند. در جنگ جمل عدهای از صحابه رسول خدا(ص) و بستگان ایشان در مقابل حضرت علی(ع) بودند. برای یک عده این سؤال مطرح شد که چرا اصحاب رسول خدا(ص) در یک جبهه و حضرت علی(ع) در جبهه دیگر و مقابل هم هستند. آنجا حضرت علی(ع) فرمودند: حق را بشناس و بر اساس حق افراد را بشناس. این همان جملهای است که طه حسین، محقق مصری آن را فوقالعاده و ارزشمند میداند. مرحوم کمالی همین جمله امیرالمؤمنین(ع) را مبنا قرار داده است و بعد وارد این مقوله میشود که تقدیم مفضول بر فاضل ناروا است و اینکه برخی از متکلمین اهل تسنن مفضول را بر فاضل مقدم دانسته و آن را حکمت الهی دانستهاند، خلاف عقل است و حدیثی از رسول خدا(ص) نقل میکند که «روزی بر بنّایی گذشت که مشغول کار بود. دید شاگرد از استاد ماهرتر است. به بنّا فرمود بیا پایین و به شاگرد فرمود تو در مقام استاد و ناظر باش.» علامه کمالی میگوید: اگر بنا است در یک کار بنّایی ساده، شاگردی که قویتر است جای استاد را بگیرد چرا در مقام ریاست بر کل مسلمین و ریاست دنیا و دین آنها، مفضول را بر فاضل برتری دهیم. ایشان تأکید میکنند که باید تحقیق کرد و از پرهیز کورکورانه گذشتگان دست برداشت و از تعصب اجتناب کند.
طالعی اظهار کرد: علامه کمالی بیان میکند حتی در جهان حیوانات هم تقدیم مفضول بر فاضل را نخواهید دید و هیچ حیوانی آن را نمیپذیرد؛ جز انسان که در محدوده کوچکی شبه اختیاری به او دادهاند تا خودش بهترینها را برگزیند؛ اما نادانی و خودبینی و زیادهطلبی مانع از گزینش احسن است. بعد از آن ایشان تأکید میکند که باید ارزشها را مبنا قرار داد و این جزء آموزههای جدی مکتب اسلام و یک مسئله علمی است، نه سیاسی و همیشگی است، نه نوبتی. بعد اضافه میکند بر این اساس باید امامت را از طریق تاریخ بشناسیم: «اگر بخشی از مسلمانان نخواهند تاریخ تحلیلی اسلام و رویدادهای زنجیرهای آن را بدانند و بررسی کنند، انسانهای کنجکاو میخواهند و چه بسا از کماطلاعی یا غرضمندی نقاط ضعف را به اسلام نسبت دهند و عاملین آن رویدادهای مخالف فرهنگ اسلام را تبرئه کنند. بنابراین بر هر مسلمان مؤمن،معتقد و متکمن واجب است تا اسلام را تبرئه کند، هر چند مسلمانی متهم گردد.» (صفحه 23 کتاب). اگر به یک مسلمان بگوییم خطا کرده است، خیلی آسودهتریم تا بگوییم که چون آن شخصیت بزرگی بوده است، اسلام اینجا مرتکب خطا شده است. ایشان میگوید مسلمان را نقد کنیم تا حقانیت اسلام سر جای خود بماند.
وی با ذکر اینکه علامه کمالی با اصناف مختلف ارتباط داشت و از این رو تحلیلهای روانشناسی هم در آثار ایشان دیده میشود، نمونهای از این تحلیلها را ذکر و تصریح کرد: مثلاً در صفحه 23 کتاب «عترت؛ ثقل کبیر» مینویسد: «ظاهر و باطن باید هماهنگ باشد، ظاهر غالباً فریبدهنده است، اما فقط کسانی را میتواند فریب دهد که امتیازات انسانی را نمیشناسند و از مظاهر زر و زور و زرق و برق مرعوب میشوند». در صفحه 24 نیز مینویسد: «میپرسند فایده تاریخ چیست؟ فایده تاریخ آن است که ثابت میکند بُرد، مالِ اهل فضیلت است و باخت از آن پلیدان. اعجاب به صاحبان زر و زور زودگذر است و باعث ریزش باران لعن و نفرین و نفرت و دشنام. اما اعجاب و دوستداری خادم و معلم بشریت، پایدار است.» او با نثر بسیار روان کتاب خود را نوشته است.
طالعی با بیان اینکه مرحوم کمالی به اتحاد اسلامی بسیار معتقد بود، افزود: ایشان در اینباره در کتاب خود چنین نوشته است: «آیا لازمه اتحاد اسلامی این است که ما درباره امامت حرف نزنیم؟ آیا راه وحدت اسلامی مسلمانان تضعیف فرهنگ شیعه در منظر جوانان بیاطلاع است؟ آیا برای رفع شبهه و آگاهی ایشان نباید سخنی گفت؟» بعد توضیح میدهد: «به همان اندازه که حد میانه است سخنی میگوییم و بیان واقعیت را در حد معقولی انجام خواهیم داد.» (ص 30) و ادامه میدهد: «پیشوای بزرگ (حضرت علی(ع)) ما با روش خود به ما تعلیم داده است برای حفظ وحدت اسلام، محرومیت را بپذیریم، شکیبا باشیم، اما در عین حال نگذاریم حقایق مسخ شود و سیمای واقعی فرهنگ و معارف اسلامی مخدوش گردد».
وی ادامه داد: علامه در صفحه 33 کتاب نیز به حدیث ثقلین اشاره میکند: «مطلب مهم این است که همه فرقهها اذعان دارند که پیغمبر اکرم(ص) فرموده باید کتاب و عترت در صحنه باشند، اما حاکمان بعد از او قرآن را تأویل کردند و عترت را از صحنه خارج کردند». این درد و دغدغهای بود که آقای کمالی را بر آن داشت که کتاب «عترت، ثقل کبیر» را به عنوان دردنامه مظلومیت امیرالمؤمنین(ع) بنویسند؛ لذا در صفحه 33 به یک ماجرای بسیار مهم در همین باب اشاره میکند که چگونه قرآن را تأویل و عترت را از صحنه بیرون کردند. علامه در همین صفحه یک جمله مینویسند که درسآموز و عبرتانگیز است: «متأسفانه هنوز هم بسیاری از مفسرین قرآن مانند سلف خود و حتی مفسرین شیعه در جستوجوی آنند که ببینند ضحاک و قتاده و سدّی و مجاهد و امثال ایشان در تفسیر چه گفتهاند؟ و کمتر کسی در جستجوی تفاسیر مأثور از عترت بوده است. به تفاسیر مأثور غیر عترت مراجعه کنید تا ببینید چه مطالب خلاف و بیارزش به نام تفسیر قرآن از ناحیه افرادی که هیچ دلیل قانونی برای این اظهارنظرها نداشتهاند تراوش کرده و در اذهان جا گرفته؛ در حالیکه نقل اقوال عترت و خاندان وحی به ندرت در آنها یافت میشود. همه درها را زدهاند جز در خانه وحی و نزول قرآن را. پس ثقل کبیر در کجا خود را پنهان کرده بود:
ابلهان سرور شدستند و ز بیم
عاقلان سرها کشیده در گلیم
کجا بودند در شور خلافت، در جمع قرآن، در مسند قضاوت، در مسند فتوا، در فرماندهی سپاه، در مرجعیت یا خزیده در کنجخانهها، بیغولهها، زندانها در حال فرار، وسط ستونها، اسارت با ابدانی نیمه برهنه و شکمهای نیمه گرسنه و همیشه خائفا یترقب. چرا کسی از خود یا دیگری سوال نمیکند که پیامبر اسلام(ص) چه میخواست و چه چیز را دوست میداشت؟ آیا او حق نداشت مانند همه مردم، اهل بیت(ع) خود را دوست بدارد؟» از اینجا علامه کمالی وارد درد دل میشود. وی کتاب را در عین اینکه تحقیقی و بدون تعصب نوشته است، اما وقتی مظلومیت اهل بیت(ع) را با وجود آن افق بالای فکری میبیند درد دل میکند.
طالعی با اشاره به نظر علامه درباره فتوحات خلفا تصریح کرد: در صفحه 36 کتاب علامه در این باره مینویسد: «میگوییم مجموع حوادث زنجیرهای که حکومتهای اولیه اسلام را تشکیل داد، کمال مطلوب نبود و با کمال مطلوب فاصله زیادی داشت. بیشتر فتوحات اسلام منطبق بر احکام اسلامی نبود و برای اسلام زیانآور بود که دلیل آن را خواهیم گفت؛ هر چند کتاب جداگانه میخواهد.» لابهلای این کتاب، مفصل وارد بحث فتوحات شده است و ظاهراً مایل بودند کتاب مستقلی در این باره بنویسند که فرصتی پیدا نکردهاند.
وی اظهار کرد: علامه در کتاب مطلبی را بیان میکند که از نظر تاریخی فوقالعاده جالب است. ایشان صحابیان پیامبر(ص) را دو دسته کردهاند: (صحابیان طبق تعریف علمای عامه هر کسی است که به نوعی پیامبر خدا(ص) را ملاقات کرده باشد؛ هر چند یک بار باشد. دانشمندان اهل تسنن گاهی فردی را که در کودکی رسول خدا(ص) را ملاقات کرده است، صحابی مینامند). دسته اول که به شهادت جمیع فرق، نقطه ضعفی در ایشان نمیتوان یافت؛ مانند: سلمان فارسی، ابوذر، عمار و مقداد و حذیفه و .... دسته دوم هم کسانی که به شهادت هم فرقهها نقطه یا نقاط ضعفی دارند که غالبا در حد مخالفت با احکام اسلامی است؛ اما هواخواهان ایشان با تأویلات ناروا و بیمزه ایشان را به عنوان صحابی بودن تبرئه کردهاند؛ مانند: ابوسفیان، معاویه، مروان، طلحه، زبیر، سعد وقاص، عمرو عاص،مغیرة بن شعبه، بسر بن ارطاة و ... امثال ایشان. تحلیل علامه کمالی در اثبات امامت بر اساس این تقسیم تاریخی چنین است: «نکته جالب و شگفتآور که شما هم میتوانید خودتان تجربه و تحقیق کنید این است که همه افراد دسته اول (یعنی صحابیانی که نقطه ضعفی در آنها مشاهده نمیشود) از محبین و مخلصین امیرالمؤمنین(ع) هستند و همه افراد دسته دوم که نقطه یا نقاط ضعفی دارند،هر چند توجیه میشود، از مبغضین و مخالفین امیرالمؤمنین(ع) هستند.»(صفحه 37 کتاب).
به گفته طالعی این ورود در اثبات امامت کمتر گفته شده است و از زیباییهای کتاب آقای کمالی است. علامه کمالی مقدمه طولانی و تحلیلی کتاب خود را با این بحث ختم میکنند که نقل مطلبی از احمد بن حنبل است: «وقتی از احمد بن حنبل درباره حدیث «یا عَلِی أَنْتَ قَسِیمُ الْجَنَّةِ» پرسیدند در جواب به یک حدیث دیگر اشاره کرد که رسول خدا(ص) فرموده است: « یا عَلِی لا یحِبُّکَ اِلاَّ مُؤمِنٌ وَ لا یبْغِضُکَ اِلاَّ مُنافِقٌ» بعد از آن احمد بن حنبل گفت: وقتی حب و بغض او نشانه ایمان و نفاق باشد، پس به طور طبیعی تقسیمکننده بهشت و دوزخ است. توضیح آقای کمالی ذیل این جمله ابنحنبل چنین است: «نکته مهم این است که مراد از حب و بغض تنها عواطف روانی نیست؛ بلکه با شناخت امتیازات انسانی، وقتی کسی واجدین آنها را دوست داشت، از او پیروی میکند و با کسی که آن امتیازات را ندارد، قهراً دشمن خواهد بود». تا اینجا به مقدمه کتاب به صورت سریع و گذرا اشاره شد.
این استاد دانشگاه در معرفی بخشهای مختلف کتاب «عترت؛ ثقل کبیر» گفت: کتاب شامل 14 فصل است که عناوین آن چنین هستند: «در جستجوی عترت»، «انذار و بیم دادن پیامبر(ص) از وقایع بعد از خود»، «علل زنجیرهای وقایع»، «مشکلات و عقباتی که در راه شناخت عترت ایجاد کردند»، «فضائل انسانی امیرالمؤمنین(ع)»، «فضائل امیرالمؤمنین(ع) که مستند به وحی است»، «آراء دانشمندان در شناخت ارزشها و قضاوت ایشان در وقایع»، «دوستان و دشمنان امیرالمؤمنین(ع)»، «خلافت»، «غدیر خم»، «معانی ولی»، «مطالب متفرقه در مورد خلافت»، «بحث کلامی خلافت» و «نتیجهگیری».
طالعی به بیان نکاتی درباره کتاب «عترت؛ ثقل کبیر» پرداخت و گفت: نکته اول این است که این کتاب تعدادی یادداشتهای مختلفی بوده است که ایشان در حین دهها سال مطالعه جمع میکرد و در اواخر عمر؛ یعنی تقریبا 81 سالگی آنها را دستهبندی و منتشر کرد؛ هر چند عذر میآورد که نحوه تدوین مطالب باب میل او نبود؛ اما انصافا نحوه تدوین بسیار مفید و قابل استفاده است؛ گرچه میتوانست بهتر از این باشد اما باید توجه کنیم این کار در سن 81 سالگی مؤلف نوشته شده است. نکته دوم این است که این کتاب پر از اشاراتی است که نیاز به شرح و بسط دارد و به استناد دهها کتاب تاریخی معتبر و از یک ذهن نکتهدان بیان شده است.
وی اظهار کرد: نکته دیگر این است که در دل این کتاب، چندین کتاب دیگر هم آمده است؛ چندین کتاب کوچک و بزرگ؛ از جمله منتخبی از نهجالبلاغه که ضمن فصل ششم از صفحه 230 تا 347 یعنی نزدیک به 120 صفحه ارائه شده است. این مطالب منتخب، با یک نگاه جامعهشناسانه، روانشناسانه و مردمشناسانه و تاریخی عرضه شده که فوقالعاده جالب است. مجموعا حدود 140 عنوان از نهجالبلاغه انتخاب و با ترجمهای سلیس و روان ارائه کرده است. اگر بخواهیم این قسمت را از کل کتاب جدا کنیم میتوانیم بگوییم یک منتخب نهجالبلاغه از تألیفات مرحوم علامه کمالی است. دومین کتاب، «ترجمه عهدنامه مالک» است. ایشان وقتی به عهدنامه مالک میرسد، قسمتهای عمدهای از آن را به فارسی روان و زیبایی ترجمه میکند. سومین کتاب، ترجمه خطبه فدکیه حضرت زهرا(س) است که از صفحه 124 تا 150 کتاب به مناسبت بحث آمده است.
به گفته وی، چهارمین کتاب، ترجمه حدیث جامع امام رضا(ع) در باب امامت است؛ علامه میگوید: «این حدیث خود یک کتاب مستقل در باب امامت است.» پنجمین کتاب، بحث عقلی امامت است که بخش سیزدهم کتاب را تشکیل میدهد و خود به عنوان یک کار کاملاً مستقل و مفید و ارزشمند مطرح شده است. ایشان نکاتی را در کتاب مطرح کردهاند که خود به تنهایی در حد یک مقاله کامل قابل استناد و استفاده است. مثلاً قضیه مأمون و برخوردهای او با امام رضا(ع) در 15 صفحه کتاب بیان شده که خود یک مطلب جامع و کامل است. در مورد حضرت ابوطالب(ع) و مظلومیت او، ایمان و نسبتهای ناروایی که به او میدهند مطالبی از صفحه 119 تا 124 کتاب ارائه شده که در حد یک مقاله جامع و کامل است. در مورد فدک از صفحه 124 تا 150، بحث کرده است که در میان آن بحث فدک را از دید حقوقی، تاریخی و اقتصادی تحلیل میکند و ضمن آن ترجمه خطبه فدکیه است که خود به تنهایی جالب است.
طالعی افزود: نمونه دیگر، ذکر هشت عنوان از مشکلاتی است که در راه شناخت کامل عترت ایجاد کردند. این بیان از کسی بر میآید که بر تاریخ اسلام تسلط کامل داشته باشد تا بتواند مطالب را اینگونه دستهبندی کند. ایشان در صفحه 154 میگوید: «مطالعات تاریخی نشان میدهد که موانعی در راه شناخت کامل عترت ایجاد کردند: 1. مصون گذاشتن صحابیان از جرح و نقادی 2. زرق و برق فتوحات اسلام در زمان خلفا که در انظار مایه افتخار ایشان و پردهپوشی بر جرایم ایشان بود 3. مصالح سیاستمداران که در پرتو نام خلافت زیر چتر شهوتهای دروغین بودند 4. محافظهکاری سردمداران برای حفظ مال و مقام آماده و موجود خود 5. تعصبات جاهلانه حتی تا مرز طفره رفتن از تحقیق 6. مصلحت اندیشیهای سیاسی برای جلوگیری از بیشتر شدن اختلافات 7. جعل فضایل برای مفضولین 8. جعل احادیث. این 8 عنوان مواردی است که بخش چهارم کتاب را تشکیل داده است. بخش چهارم نزدیک به 25 صفحه تفصیل این 8 عنوان است.
وی بیان کرد: از عناوین دیگر کتاب که در ردیف یک مقاله کامل میتواند باشد، فهرستی از زنجیره حوادث زشتی است که پیامد فتوحات دنیاطلبانه بود. همچنین در فصل ششم علامه کمالی فضایل امیرالمؤمنین(ع) را از کتب اهل تسنن شامل 136 عنوان را مطرح کرده است. از جمله منتخب نهجالبلاغه به خطبه اشباح میرسد و فشردهای از آن را به صورت فهرست راهنمایی ارائه میکند که معرفی این خطبه جالب است. نقد فتوحات در صفحه 354 بیان شده است؛ فصل 7 کتاب شامل آراء برخی محققان معاصر اهل تسنن درباره امیرالمؤمنین(ع) است، مثل طه حسین، عبدالفتاح عبدالمقصود، احمد امین، جرج جرداق و از زمان علمای قدیم مثل جاحظ (قرن سوم). بعد از آن عبارات زیبایی از شخص مؤلف در کتاب مطرح شده است. ایشان در صفحه 411 تا 416 چند عنوان جمله آورده است که هر کدام یک کلید برای توصیف امامت امیرالمؤمنین(ع) است. البته ایشان میگوید: «عباراتی که جالب، آموزنده، ریشهدار، منطقی، مستنبط از اصول، هر چند با بیانی شاعرانه همچون شرارهای از آتشفشان دل که اشتعالش از جمعبندی مسائل محقق تاریخ است.»
وی با اشاره به برخی از این جملات گفت: مثلاً میگوید: «تشیع یعنی اسلام ناب بدون خلافت ظاهری و عربیت و اشرافیت». یا جمله دیگر «علی(ع) بر محمد(ص) اضافه نشده است. علی(ع) را گرفتهایم تا محمد(ص) را گم نکنیم؛ زیرا معاویه و مروان و عبدالملک و ولید و منصور و هارون و مأمون و متوکل هم که جانشینان قیصرها و خسروها و فراعنه تاریخاند و وارثان ابوجهل و ابوسفیان هستند، اینان هم از محمد(ص) سخن میگویند» جملات زیبا و عبارات ادیبانهای این چنین آورده که مبتنی بر حقایق تاریخی است. در فصل هشتم کسانی را معرفی میکند که حق عترت را ضایع کرده و از حضرت امیرالمؤمنان منحرف بودند. در ادامه کتاب نقدی بر جمله «إن الرجل ليهجر» و نقدی بر اصل «حَسْبُنَا كِتَابُ الله» مطرح کرده است. در بخش نهم که بخش خلافت است مواردی را مطرح میکند که چگونه با این آموزه مقدس بازی کردند. بخش دهم و یازدهم بحث غدیر خم و معانی ولی است که خواندنی است. در میان مطالب ایشان اشعاری را از جدش، مرحوم سیدظهیرالاسلام نقل میکند؛ مثلاً در زمینه خطبه فدک این شعر را نقل کرده است:
خطبه فاطمه در غصب فدک
برد رسوایی ظالم به فلک
دشمنان کین همه جور افزودند
از پی غصب خلافت بودند
در موارد دیگر هم اشعاری را از ایشان نقل میکند. توصیه من این است که عزیزان این کتاب را ضمن منابع مطالعات خود در زمینه امامت جای بدهند و از آن استفاده کنند. رحمت خدا بر روان مرحوم کمالی.
انتهای پیام