به گزارش ایکنا، شانزدهمین جلسه از تفسیر سوره مبارکه «یوسف» شب گذشته، 19 اردیبهشت، با سخنرانی سیدمجتبی حسینی، پژوهشگر دینی، به صورت مجازی برگزار شد که در ادامه متن آن را میخوانید؛
«وَاتَّبَعْتُ مِلَّةَ آبَائِي إِبْرَاهِيمَ وَإِسْحَاقَ وَيَعْقُوبَ مَا كَانَ لَنَا أَنْ نُشْرِكَ بِاللَّهِ مِنْ شَيْءٍ ذَلِكَ مِنْ فَضْلِ اللَّهِ عَلَيْنَا وَعَلَى النَّاسِ وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَشْكُرُونَ * يَا صَاحِبَيِ السِّجْنِ أَأَرْبَابٌ مُتَفَرِّقُونَ خَيْرٌ أَمِ اللَّهُ الْوَاحِدُ الْقَهَّارُ * مَا تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِهِ إِلَّا أَسْمَاءً سَمَّيْتُمُوهَا أَنْتُمْ وَآبَاؤُكُمْ مَا أَنْزَلَ اللَّهُ بِهَا مِنْ سُلْطَانٍ إِنِ الْحُكْمُ إِلَّا لِلَّهِ أَمَرَ أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا إِيَّاهُ ذَلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَعْلَمُونَ»؛ یوسف(ع) گفت: من از روش پدرانم ابراهیم(ع) و اسحاق(ع) و یعقوب(ع) تبعیت کردم و بر ما نیست که چیزی را برای خدا شریک قرار دهیم. آن از فضل خدا بر ماست و بر مردم، اما بیشتر مردم شکرگزار نیستند. ای دو رفیق زندانی، آیا ارباب متفرق بهتر است و یا خدای واحد توانا و قهار؟ نمیپرستید چیزی را مگر یکسری اسمائی که خودتان و پدرانتان نامگذاری کردید و خدا برای آن حجتی نازل نکرده است. حکم نیست، مگر برای خدا و امر فرموده که جز او را نپرستید. آن دین قیم و استوار است، اما اکثر مردم نمیدانند.
این دو زندانی به یوسف(ع) گفتند که خواب را برای ما تعبیر کن. نگاه آنها به یوسف(ع) این است که تو محسن هستی، اما ایشان توضیح میدهد من، هم یکسری روشها را ترک کردم و در مقابل، یکسری تبعیتها را داشتم. روش قومی که به خدا و قیامت ایمان نداشتند را رها کردم. خدا و قیامت محور اصلی تمام ادیان است. ممکن است که یک کسی خدا را قبول داشته باشد و در طی تاریخ نیز فلاسفه بسیاری بودند که به آنها متأله میگفتند که خداگرا بودند که دلایل مختلفی دارد. باید بگویم در ذهن ما اولین بشری که روی کره زمین آمد، پیامبر بود و خدا را قبول داشت و اینکه در ذهن افراد گرایشی به خدا باشد، چیزی است که خیلیها میتوانستند با استدلالهای خودشان داشته باشند. بنابراین همیشه عدهای بودند که فیلسوف خداگرا محسوب میشدند، اما این طور نبوده که آخرت را قبول داشته باشند.
بنابراین دو محور است؛ ایمان به خدا و روز قیامت. یوسف(ع) نیز میگوید اینها در عین حال به آخرت نیز کافر بودند که آنها را ترک کردم. اگر خدایی که ما میگوییم درست همان خدا نباشد از آن، آخرت درنمیآید و اگر کسی خدایی را قبول کرد که در آن آخرت نیست، اصلاً خدا نبوده است. میگوید من اینها را ترک کردم و نکته مهم این است که اگر ما اینها را ترک کردیم، کافی است؟ خیر. بحث بسیار عمیقی در مورد تولی و تبری داشتیم و بیان کردهایم که اینها باید باهم باشند. مثلاً من میخواهم از یک نفر تبری بجویم که میجویم، اما اینکه سراغ چه چیزی میروم مهم است. تبری را دارم اما تولی میتواند به هر چیزی باشد و باید تولی صحیح مشخص شود. خیلی از جوامع نیز محور جذبشان مخالفت است، اما در موافقت شقهشقه میشوند. بنابراین محور، تولی است و برای صحت آن تولی، تبری را داریم که خطا نشود.
این بُعد نفی و اثباتی قضیه است. همچنین ابراهیم(ع) را در جامعه آن زمان به اجمال میشناختند. این حادثه در زمانی بود که دو یا سه نسل از ابراهیم(ع) گذشته بود و او را میشناختند. بنابراین از یک عنوان شناخته شده اجتماعی که جنبه مثبت دارد، استفاده کرده که ابراهیم(ع) است و ابراهیم(ع) بعدها نیز بنیانگذار ادیان توحیدی بوده است که این بنیانگذاری اصطلاح زیبایی نیست.؛ چون همه انبیای قبل از او نیز توحیدی بودند، اما بعد اجتماعی و ... قضیه مجموعاً موجب شد که بگوییم ابراهیم(ع) بنیانگذار ادیان توحیدی است.
ابراهیم(ع) نیز بسیار جابهجا شد. فلسطین و مکه را در نظر بگیرید که ابراهیم(ع) در هر دو جا بوده و این حرکت طولانی، خودش مانند این است که عطری را در منطقه وسیعی پخش کردهاید. اسحاق و اسماعیل نیز گاهی در داستان ذبیحه بودنشان معروف شدند؛ لذا امروزه نیز هم اسحاق و هم اسماعیل را ذبیحالله میگویند و در این زمینه که چرا اختلاف است و آیا هردو ذبیح بودند یا خیر، بحثش برای اینجا نیست. حتی روایتی داریم که رسول خد(ص) فرمود: من فرزند آن دو ذبیح هستند. برخی میگویند اسماعیل و عبدالله بودهاند؛ چون عبدالله پدر پیامبر(ص) نیز توسط عبدالمطلب نذر شده بود که البته روی سندیت آن بحث ندارم و میخواهم داستان را بگویم. عبدالمطلب قرعهکشی کرد و اسم عبدالله درآمد و مجدد این کار را کرد و بعد گفتند یک قرعه نیز 10 شتر را بگذار و بعد این شترها آمد و عبدالله ذبح نشد. برخی گفتهاند این فرمایش رسول خدا(ص)؛ یعنی اسماعیل و عبدالله و برخی میگفتند داستان عبدالله نیست، بلکه اسماعیل و اسحاق است، ولی هردو ذبیح نبودند و وجه تثنیه چیز دیگری است.
فرمود ما نباید شرک بورزیم و ما مجوزی در این زمینه نداریم. معلوم است مخاطبینش خدا را قبول دارند، اما شرک هم دارند. در طول سوره نیز مواردی وجود دارد که نشان میدهد خدا را قبول داشتهاند. بنابراین خدا را قبول داشتند اما همراه با شرک بود؛ مانند مشرکین مکه بودند و برای هر کاری از یک خدایی استفاده میکردند. ما نیز گاهی اوقات این کار را میکنیم و در توحیدمان خیلی کار داریم. در ادامه فرمود توحید و این که نباید غیر از خدا را بپرستیم، از فضل خدا بر ما و بر همه مردم است، اما بیشتر مردم شکرگزار این فضل نیستند.
بعد یوسف(ع) به زندانیای که همزندانش است، مطلبی را فرمود. او به زندانی این طور نگاه نکرد که او مشرک است و بخواهد او را آدم حساب نکند. این طور نبود که یوسف(ع) بگوید ما چون موحد هستیم باید مرزبندی داشته باشیم و ... . یوسف(ع) به او گفت صاحب. بنابراین باید یاد بگیریم اگر خیلی موحد هستیم، یک وقت هم ممکن است با یک کسی همسایه باشیم و باید رعایتهای لازم صورت بگیرد. از طرفی این طور هم نبود که مثلاً اگر یوسف(ع) با آن زندانی مشرک بنشیند، بعداً بگویند چرا این طور شده است. حُسن برخورد توحیدی این نیست که چون من موحد هستم مشرک را آدم حساب نکنم. فرمود ای دو همزندانی من. اولین درس این سخن این است که یاد بگیریم اگر مسلمان هستیم، باید به این صورت رفتار کنیم.
سپس فرمود ای همزندانی، اینکه چند رب داشته باشی بهتر است یا بهتر است اللهِ واحدِ قهار رب شما باشد؟ خَیر، یکی در معنای صفت افضل و یکی در معنای صفتی است. خیر یعنی خوب و خوبی و بهتر. با خوبی کاری نداریم و با خوب و خوبتر کار داریم. فرمود ارباب متفرق خوب و یا خوبتر است یا الله واحد؟ یعنی برای جذب این آدم به توحید ارجاع به یک حس درونی طرف داده و میگوید چیزی که به عنوان دین به طرف میگویی، باید جذابیتی هم برای او داشته باشد. یوسف(ع) وسط زندان این طور استدلال میکند که عقلی هم نیست که بگوید کدام درست و کدام غلط است، بلکه میگوید کدام خوب است که به حس درونی برمیگردد.
وقتی یوسف(ع) میگوید خَیر؛ یعنی آن خدا برای هر کسی که در فطرتش فکر کند، یگانگی بهتر است و میپسندد و هر کسی از زاویه دید خود نگاه میکند. بنابراین میشود توحید را با حس درون زنده کرد. یوسف(ع) وقتی خواست آن طرف را مخاطب قرار دهد یک رابطه عاطفی برقرار میکند و تبلیغ باید به همین صورت باشد. او گفت که ای رفیق من کدامیک بهتر است؟ همچنین دین قیم دینی است که خدای واحد قهار دارد.
انتهای پیام