متن زیر بخشی از مجلس هشتم مواعظ علامه شیخ جعفر شوشتری در ماه مبارک رمضان است. این مجالس که بیش از ۱۴۰ سال پیش در کاظمین بر پا شده، در کتاب «فوائد المشاهد و نتائج المقاصد» توسط محمد بن علی اشرف طالقانی از شاگردان علامه گردآوری شده است.
بخشی از مجلس هشتم از نظرتان میگذرد:
«إِلَهِی عَظُمَ الْبَلاءُ وَ بَرِحَ الْخَفَاءُ وَ انْکَشَفَ الْغِطَاءُ وَ انْقَطَعَ الرَّجَاءُ وَ ضَاقَتِ الْأَرْضُ وَ مُنِعَتِ السَّمَاءُ وَ أَنْتَ الْمُسْتَعَانُ وَ إِلَیْکَ الْمُشْتَکَى وَ عَلَیْکَ الْمُعَوَّلُ فِی الشِّدَّةِ وَ الرَّخَاءِ»
این دعا زمانی خوانده میشود که ـ العیاذ بالله ـ سختی و بلا مانند بادهای سمی، قحطی یا گرانی رخ دهد، اما چرا این دعا را زمانی نخوانی که مانند این امور در وجود تو رخ دهد؛ چراکه جسم تو ضربه دیده، عقایدت مسموم شده، اعمالت فاسد و عقیدهات متزلزل است، شک و شبهه بدان وارد شده است و در قلبت قحطی و گرانی ایمان رخ داده است. ببین آیا این دعا را الان باید بخوانی یا آن زمان؟
من زمانی شما را از زبان مردگان موعظه کردم. گاهی با کلام خدا و گاهی با کلام پیامبر(ص) مهربان و رحیم. بدانید که این دنیا تمام شده است و چیزی به پایان نمانده است: «كَأَنَّهُمْ يَوْمَ يَرَوْنَهَا لَمْ يَلْبَثُوا إِلَّا عَشِيَّةً أَوْ ضُحَاهَا»(آیه ۴۶ سوره نازعات). ای رویگردان از خدا، ای کسی که در حق او کوتاهی کردی، به زودی خود را میبینی که در جایی ایستادهای و لباسی از آتش بر تن داری، به گردنت زنجیری از آهن بسته شده و آتش در درون شعلهور است. مطابق قول خداوند ساعتی بیشتر برای تو باقی نمانده است. اثر این کلام بر تو چیست؟ آیا میدانی سخن واعظ چه زمانی به تو نفع میرساند؟
حقیقتاً در حیرتم. نمیدانم با چه موعظهای شما را پند دهم. امیرالمؤمنین علی علیهالسلام در جمعی فرمودند: «مىخواهم درد خود را به شما درمان كنم و حال آنكه شما عين درد من هستيد. بار خدايا، پزشكان اين درد بیدرمان از علاج ملول شدهاند» (خطبه ۱۲۱ نهجالبلاغه).
چگونه شما را پرورش دهم در حالیکه شما نسل به نسل در سایه اسلام رشد کردید و پرورش یافتید. لازم است که مواعظی بلیغ و رسا برای وعظ شما به کار گرفته شود تا کمالات و درجات شما در معرفت ارتقا پیدا کند. معتقدم باید روشی برای وعظ در پیش بگیریم که کفار هم به آن نیاز ندارند و آن این است: امکان ندارد کسی خدای تعالی را انکار کند و بگوید هیچ الهی وجود ندارد، یا هیچ خالقی برای این عالم نیست. آنها(مشرکان) برای خداوند واحد و احد شریک قرار میدهند و برای همین است که خدای تعالی در کتاب عزیز خود به این افراد که برای او شریک قرار میدهند پاسخ میدهد: «وَمَا مِنْ إِلَٰهٍ إِلَّا اللَّه» (آیه ۶۲ سوره آل عمران) یعنی غیر از واجب الوجود، الهی وجود ندارد و در جاهای دیگر آیاتی هست که بر این موضوع دلالت میکنند که برای خدا هیچ شریکی وجود ندارد. اکنون ما در وضعیتی هستیم که باید بگوییم: ای مردم «خدایی هست» حداقل به وجود الله به اندازه ایمان این افراد مشرک ایمان بیاورید؛ یعنی به اندازه اقرارشان به وجود الله: «وَاتَّخَذْ تُمُوهُ وَرَاءَكُمْ ظِهْرِيًّا»(آیه ۹۲ سوره هود).
شما کاملاً از خداوند جدا شدهاید. روزی رسولالله(ص) وارد مسجد شدند و جوانی از اصحاب صفه دیدند که ضعف و رنگ پریدگی در چهره او مشهود بود، از وی پرسیدند: «چگونه صبح کردی؟» جوان پاسخ داد: در حال یقین. اگر الان از شما درباره حقیقت خودت بپرسند؟ چه پاسخی میدهی؟ این جوان به رسول خدا(ص) عرض کرد: «من حقیقتاً یقین پیدا کردهام» رسول خدا(ص) از سخنان او تعجب کردند و فرمودند: «برای هر یقین، حقیقتی وجود دارد. حقیقت یقین تو چیست؟» آن جوان گفت: این یقین ای رسول خدا همان چیزی است که مرا محزون ساخته و خواب شب را از چشمم ربوده و روزهاى گرم را در حال روزه و عبادت بر من آورده است، بهطورىكه نفس من از دنيا و آنچه در دنياست، بيرون رفته و پهلو تهى نموده و بر كنار نشسته است. چنان هستم که گويا عرش پروردگارم را میبینم که براى حساب خلائق برپا شده و خلائق براى حساب محشور گرديدهاند و من هم در ميان آنها هستم! گويا اهل بهشت را میبینم كه در آن متنعّم هستند و با يكديگر به رفت و آمد و سخن مشغولند و بر روى نيمكتها تكيه دادهاند و گويا اهل آتش را میبینم كه در ميان آن معذّب هستند و صيحه و فرياد مىزنند. گويا صداى شعلهور شدن و بالا گرفتن آتش را میشنوم كه در گوش من دوران دارد».
رسول اکرم(ص) فرمودند: «این بندهای است که خداوند قلبش را به ایمان روشن کرده است». بر اساس برخی از روایات این جوان زید بن حارثه است که از رسول اکرم(ص) درخواست کرد که برای شهادت او دعا کند و رسول اکرم(ص) نیز برای وی دعا کردند و در یکی از غزوهها به شهادت رسید و یک بار رسول(ص) اکرم فرمودند: «من بوی بهشت را از جهت یمین احساس میکنم» و این به جهت ایمان اویس قرنی بود که حضرت رسولالله(ص) برای او دعا کردند. غرض این است که هر چیزی حقیقتی دارد. آیا تو حقیقتی داری یا نه؟
گفتم در این مجلس به دنبال سه هدف هست؛ هدف اول شناخت خدا است. باید خدا را بشناسیم و به قلعه محکم لا اله الا الله وارد شویم و ورود ما دائمی باشد نه موقت. برای برخی این ورود تا زمان احتضار است؛ به این معنی که اقرار و اعتقاد آنها به توحید و وحدانیت خداوند تعالی در وجود او از بین میرود و از افراد شیطان میشود. این به جهت شکی است که در دنیا وارد قلب شد و آن را برطرف نکرد. این چه شکی است که او را به این درجه رساند؟
موضوع دیگری که میخواستم در این مجلس درباره آن سخن بگویم موضوع خشیت است؛ یعنی آن چیزی که سبب ترس از خداوند قهار میشود و نکته دیگر طاعت خدا است. قرآن کریم کتاب شماست، اما شما را میبینم که آن را مهجور گذاشتهاید. «وَقَالَ الرَّسُولُ يَا رَبِّ إِنَّ قَوْمِي اتَّخَذُوا هَٰذَا الْقُرْآنَ مَهْجُورًا» (آیه ۳۰ سوره فرقان).
دقت کن در جاهای مختلفی از قرآن کریم این سخن آمده است: (آیات ۱۷ تا ۲۰ سوره غاشیه). خداوند تبارک و تعالی روش رسیدن به یقین و کیفیت بهدست آوردن آن و از بین بردن شک و شبهه را به ما یاد داده است. الان نگاه کن و در اوضاع عالم فکر کن تا شک و شبهه به صورت کامل از قلبت برطرف شود: «أُولَٰئِكَ كَتَبَ فِي قُلُوبِهِمُ الْإِيمَانَ» (آیه ۲۲ سوره مجادله) از جمله کسانی باشید که خداوند در این آیه آنها را تصدیق کرده است.
در عظمت خداوند در آفرینش زمین و حرکت آن در آسمان فکر کن. در اینکه با وجود این حرکت در دو طرف کره زمین، امکان حرکت انسان بر سطح آن وجود دارد. هر گاه عظمت خداوند در قلب تو آشکار شد، در آن لحظه کلمه پاک «لا اله الا الله» را بگو و آن را به خداوند بسپار تا در زمان مرگ و ترفند شیاطین مراقب تو باشد.
خداوند سبحان به پیامبرش فرمود: «أَنْذَرَهُمْ» آنها را انذار کن. ایشان خاندان خود را انذار کردند. ترس آنها(اهل بیت(ع)) بیش از ترس تمامی مردم بود. ترس آنها از خداوند یک ترس حقیقی بود، اگر حضرت امیرالمؤمنین(ع) در دریای ترس از خداوند غرق نبودند، امیرالمؤمنین نمیشدند. خدای تعالی در کتاب خود از این ترس به ما خبر داده است: «وَيَخَافُونَ يَوْمًا كَانَ شَرُّهُ مُسْتَطِيرًا» (آیه ۷ سوره انسان). اهل بیت(ع) این گونه هستند، تو چگونه احساس اطمینان و آسایش میکنی؟ روزهایی از حلول ماه مبارک رمضان گذشته در حالی که این ماه از شما گله میکند که آن را بزرگ نمیشمارید؟ تکریمش نمیکنید. قرآن از شما شکایت میکند که شما به یک آیه از آیات من عمل نمیکنید. ایمان، رسول اکرم(ص)، امام امیرالمؤمنین(ع) از شما گله دارند. حضرت امیرالمؤمنین(ع) میگویند ای شیعه من، من شما را با نحوه لباس پوشیدن، خوردن، تعامل، عبادت کردن، از فراز منبر و در میان بازارها و در تمام حال وعظ کردم و پند دادم. حتی زمانی که سرم مجروح بود شما را پند دادم. میترسم که ارتباطی با امیرالمؤمنین(ع) نداشته باشی. فرمود برای تو ممکن نیست مانند او باشی، اما حداقل ضد او نباش.
گفتم که ماه مبارک رمضان، قرآن، ایمان، رسول اکرم(ص) و امیرالمؤمنین(ع) از شما گله دارند. میخواهم فراتر از این بگویم خدای تعالی از شما گله میکند و میگوید: ای بنده من، همه چیز را به حقیقت و راستی به تو عطا کردم. آیا یک چیز مانند آن من عطا کردی؟
آیا تاکنون صادقانه «الله اکبر» گفتهای؟ یا الله اکبر تو تنها الف و لام و هاء است؟ به توکل خودت نگاه کن. آیا صادقانه است؟ آیا امیدواری و رجایت، راست است؟ آیا عظمت و هیبت خداوند در قلبت هست؟ خدا میگوید من دائماً مهربانانه نگاهت میکنم، چرا چهرهات را از من بر میگردانی؟ در ماه مبارک رمضان خداوند در پاسخ هر «یا الله» که میگویی، لبیک میگوید. پس چرا هر بار تو را میخواند، دعوت او را اجابت نمیکنی؟
ترجمه و تنظیم: کامله بوعذار، خبرنگار ایکنا خوزستان
انتهای پیام